*آخــــــــ ـــر قــــ ــصـــ ــه...*

در انتظار باران

شَــ ـبِ سَــردیسـت،

هَــوا مُـنتَظِــ ـر بـــ ـاران است!

وَقـت خــ ـواب است

دِلــ ـم پـیــ ـش تــ ـو سَـرگـردان است...

شَــ ـب بِخیــ ـر اِی نَفَـست شَـرح پَـریشــ ـانیِ مَـن،،،

مــ ـاه پیـشــ ـانیِ مَــ ـن،

دِلــبَــ ـر بــ ـارانـیِ مَــ ـن....

[ چهار شنبه 19 فروردين 1394برچسب:, ] [ 22:56 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


حُرمت

تو مرا آزردی...

که خودم کوچ کنم از شهرت،

تو خیالت راحت!!

میروم از قلبت...

میشوم دورترین خاطره در شبهایت...

تو به من میخندی و به خود میگویی:

باز می آید و میسوزد از این عشق...

ولی،،،

بر نمیگردم نه!!

میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد...

"عشق زیباست،

ولی حُرمت دارد..."

 

[ چهار شنبه 19 فروردين 1394برچسب:, ] [ 16:42 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


2.انتظار

از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم داری؟؟؟

آنها حتی پشت سر خدا هم حرف می زنند!!!

 

اگر خواستی چیزی را پنهان کنی،

لای یک کتاب بگذار!

این ملت کتاب نمیخوانند........

"احمد شاملو"

[ شنبه 15 فروردين 1394برچسب:, ] [ 20:12 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


بهانه

دلم برای لمس نگاهت سخت دلتنگی میکند

به کدامین بهانه پرت کنم حواسش را؟!

 

[ پنج شنبه 12 فروردين 1394برچسب:, ] [ 23:59 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


2.قلب

شنیده بودم قلب هرکس ،

به اندازه ی مشت گره کرده اش است...

مشت میکنم...

و خیره میشوم به انگشت های گره خورده ام...

دستم را میچرخانم

و دور تا دورش را نگاه میکنم...

 

چقدر کوچک و نَحیف باید باشد قلبم...!

در عجبم از این کوچکِ نحیف!!

که چه به روزم آورده!

وقتی تنگ میشود...

میخواهم زمین و زمان را به هم بدوزم..!

وقتی میشکند..

چنگ می اندازد به گلویم و نفسم را سخت میکند..!

وقتی که میخواهد و نمیتواند...

موج موج اشک میفرستد سراغ چشمهایم...!

در عجبم از این کوچکِ نحیف...!!!

"احمد شاملو"

 

[ چهار شنبه 12 فروردين 1394برچسب:, ] [ 17:10 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


لبخند بزن!

لبخند بزن

بدون انتظار پاسخی از دنیا،

بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده میشود

که به تمام سازهایت میرقصد...!

[ یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, ] [ 22:8 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


2.اشتباه

چقدر اشتباه میکنند آنهایی

که میگویند:

مرد باید قد بلند باشه...

چشم و ابرو مشکی باشه...

ته ریش داشته باشه...

و...!!!

من که میگویم:

مرد باید با وجود تمام غرورش،

مهربان باشد...

با وجود تمام لجبازی هایش،

وفادار باشد...

با وجود تمام خستگی هایش،

صبور باشد...

مرد باید محکم باشد...!!!

[ یک شنبه 9 فروردين 1394برچسب:, ] [ 21:49 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


دعای تحویل سال پارسی

گشت گردا گرد مهرِ تابناک، ایران زمین

روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین

ای تو یزدان،ای تو گرداننده ی مهرو سپهر

برترینش کن برایم این زمان و این زمین...

 

[ جمعه 29 اسفند 1393برچسب:, ] [ 22:22 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


وطن یعنی کتیبه در دل سنگ

 

تمدن، دین، هنر، تاریخ، فرهنگ

 

وطن یعنی همه نیک و بهنجار

 

چه پندار و چه گفتار و چه کردار

 

به رسم آریایی ها و شیران

 

به نام نامی مردان ایران

 

به رسم کوروش آن سردار پیروز

 

دوصد فرخنده بادا عید نوروز

[ چهار شنبه 29 اسفند 1393برچسب:, ] [ 14:59 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


آب

در حیرتم از خلقت آب...

اگر با درخت همنشین شود آن را شکوفا میکند،

و با آتش تماس بگیرد آن را خاموش میکند،

و با ناپاکی برخورد کند آن را تمیز میکند،،،

و با آرد هم آغوش شود آن را طبخ میکند،

و با خورشید متفق شود رنگین کمان میشود...

اما اگر آب تنها بماند...

گند آب میشود!!!

دلمان بسان آب است

که  با دیگران زنده است

و در تنهایی مرده...

"فروغ فرخزاد"

[ چهار شنبه 27 اسفند 1393برچسب:, ] [ 21:47 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


سرگرمی

به یادت هستم...

حتی اگر دنیا،

با تمام ناخوشی هایش

بخواهد سرگرمم کند...

 

[ چهار شنبه 27 اسفند 1393برچسب:, ] [ 21:44 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


حلالیت

دست های خالی من دخیل دل پاکِتان...

مرا در این روز نه به بهای لیاقت،

بلکه به رسم رفاقت

اول حلال و بعد هم دعا کنید...

 

 

 

[ سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:, ] [ 22:16 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


آسمان باش

مادری پیر مرا

   نکته ای زیبا گفت...

      از بد دنیا گفت...

         گفت: طاووس مشو،

             که به عیبت خیزند!!

         گر شوی شعله شمع

      زیر پایت ریزند!!

   گفت: پروانه مشو،

که به سرگردانی

   لای انگشت کتاب

      سالها میمانی!!

         نه زمین باش نه خاک،

             که تو را خوار کنند...

        وانگهی ذهن تورا

   پر ز مرداب کنند...

آسمان باش که خلق،

   به نگاهت بخَرند..!

      وز پی دیدن تو،

         سر به بالا ببَرند..!

 

آسمان باش عزیز...

گله ها را بگذار!

ناله ها را بس کن!

روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی..!

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تورا...

فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود..!

تا بجنبیم تمام است تمام...

مهر و آبان دیدی که به برهم زدن چشم گذشت...

یا همین سال جدید...

باز کم مانده به عید...

این شتاب عمر است...

من و تو باورمان نیست ک نیست!

صبح یعنی آغاز

فرصت شادی و لبخند و امید

صبح یعنی امروز،سهمی از زندگی و عشق از آنِ خود توست...

لحظه را قدر بدان!!

حیف از عمر است که صرف گله و شِکوه شود...

تا بخواهی

زندگی زیباست....

[ پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:, ] [ 15:24 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


دردسرِ تازه

من و یک دردسر تازه خدا رحم کند...

دهنِ مردم و دروازه خدا رحم کند...

این لباسی که قرار است بپوشم درد است،

کی شود بر تنم اندازه خدا رحم کند...

همه ی شهر خبر میشود از راز دلم،

مردم و یک دهن باز خدا رحم کند...

دختری سرکش و مغرور که عاشق شده بود،

شده ام ننگ و بد آوازه خدا رحم کند...

دل همان وقت که از عشق سخن میگفتی،

گفت یک دردسر تازه خدا رحم کند....

[ چهار شنبه 6 اسفند 1393برچسب:, ] [ 12:58 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


خالی ام...

خوبم....!

باور کنید...

اشک ها را ریخته ام،،،

غصه ها را خورده ام،،،

نبودن ها را شمرده ام،،،

این روز ها که میگذرد خالی ام..

خالی از خشم، نفرت، دلتنگی،

و حتی از عشق...

خالی ام از احساس...

 

[ چهار شنبه 6 اسفند 1393برچسب:, ] [ 12:50 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


گله...

تو کجایی سهراب؟؟؟

خانه ی دوست فرو ریخت سرم !

آرزویم را دستی دزدید !

آبرویم را حرفی له کرد...

مانده ام عشق کجا مدفون شد؟

به چه جرمی غزلم را خواندن؟

به چه حقی همه را سوزاندن؟

گله دارم سهراب...

دل من سخت گرفته است...

بگو:

هوس آدم ها تا کجا قلب مرا می کوبد؟

تا کجا باید رفت تا ز چشم های سیاه مخفی شد؟

دوست دارم بروم !

اینهمه خاطره را از دل من بردارید...

عشق را جای خودش بگذارید...

بگذارید به این خوش باشم،

که به قول سهراب:

"پشت دریا شهریست،،،

که در آن هیچ کسی تنها نیست...

عشق بازیچه ی آدم ها نیست،،،

زندگی عرصه ی ماتم ها نیست..."

[ سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:, ] [ 12:33 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


"گل سرخ من"

"دوستت دارم" را

من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام...

این گل سرخ من است؛

دامنی پر کن از این گل

که دهی هدیه به خلق...

که بَری خانه ی دشمن...

که فشانی بر دوست...

راز خوشبختی هرکس،

به پراکندن اوست!

در دل مردم عالم به خدا

نور خواهد پاشید...

روح خواهد بخشید...

تو هم ای خوب من این نکته به تکرار بگو

این دلاویزترین شعر جهان را....

نه به یک بار و به ده بار که صدبار بگو...

"دوستم داری" را بسیار بپرس،

"دوستت دارم" را بسیار بگو.....

 

 

[ سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:, ] [ 12:22 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


بازی...

خواهر کوچکم از من پرسید:

پنج وارونه چه معنا دارد؟؟؟

من به تندی گفتم:

این سوال است که تو می پرسی؟

پنج وارونه دگر بی معناست...

خواهر کوچک من ساکت ماند...

و سوالش را خورد،

دیدم از گوشه ی چشمش نم اشکی پیداست...

بغلش کردم و آرام گرفت...

او به آرامی گفت که چرا بی معناست؟؟

من که در همهمه ی داغ سوالش بودم،

از دلم ترسیدم..

من که معصومیت بغض صدایش دیدم،

به خودم میگفتم:

اگر او هم یک روز...

وارد بازی این عشق شود...

مثل من قهوه ی تلخ عاشقی خواهد خورد!!

توی فنجان نگاهش ماندم..

مات و مبهوت فقط میگفتم:

"بخدا بی معناست...

پنج وارونه غلط ها دارد...

تو همان پنج دبستان خودت را بنویس...

پنچ وارونه ی ما یک "بازیست"...

بازی ای بی معنیست...

تو همان پنج دبستان خودت را بنویس...!!"

 

 

[ دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, ] [ 19:40 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


عجب دنیای عجیبی!!!

بی گناه پای دار رفت...

نمیدانست بالای دار هم خواهد رفت!!

چاقو دسته ی خود را برید...!

و محبت خارها را گل نکرد...!

همانگونه که دوری دوستی نیاورد...

در و تخته هم "اصلا" باهم جور نبوند...

بار کج هم چه خوب به منزل رسید...

به دعای گربه کوره عجب بارانی بارید!!

تازه: کار از محکم کاری هم عیب کرد...

ماه هم چه خوب زیر ابر پنهان ماند...

و اتفاقا پول خوشبختی آورد و ظلم ماندگار شد...

انگار دوره ی ضرب المثل ها به پایان رسیده!!

عجب دنیای عجیبی.....

 

[ یک شنبه 3 اسفند 1393برچسب:, ] [ 22:29 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


خدایا دوستت دارم....

ساده میگویم:

خــدایــــا دوستت دارم...

به تو من خیره میگردم،

به این جنگل...

به این برکه...

به خط نور...

به این دریا...

به رقص آب...

به این افسون بی همتا...

چه باید گفت؟؟

کمک کن واژه ها را بر زبان آرم،

بگویم لحظه ای از تو...

از این زیبایی روشن...

از این مهتاب...

بریزم با نسیم و گم شوم در شب...

بخندم با تو لختی در کنار آب...

زبانم گنگ و ذهنم کور،

تنم خسته، دلم رنجور...

تمام واژه ها قامت خمیده، ناتوان...

بی نور...

پر از پیچیدگیست این ذهن ناهموار...

سکوت واژه ها درهم تنیده...

مثل یک آواز...

من از پیچیدگی ها سخت بیزارم...

تو با من ساده میگویی و من هم ساده میگویم:

" خــدایـــــا دوستت دارم "

 

[ پنج شنبه 30 بهمن 1393برچسب:, ] [ 15:16 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


آه

که میگوید نمیسوزد به آهی، خرمنِ کاهی

به چشم خویشتن دیدم، اگر باور نمیکردم

[ سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, ] [ 23:31 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


خدایا عاشقان را غم مده،،، شکرانه اش با من...

[ سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, ] [ 13:32 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


برسد کاش صدایم به صدایی..

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم، بنویسم

  که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

    چرا آب به گلدان نرسیده است؟

      چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

      و هرکس که در این خشکی دوران

    به لبش جان نرسیده است

  به ایمان نرسیده است

و غم عشق به پایان نرسیده است...

 

بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد:

   که هنوزم که هنوز است،

   چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟

چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟

 

دل عشق ترک خورد

  گل زخم نمک خورد

    زمین مُرد

      زمان بر سر دوشش غم و اندوه

    به انبوه فقط برد

  زمین مرد

زمین مرد...

 

خداوند گواه است

   دلم چشم به راه است

   و در حسرت یک پلک نگاه است

ولی حیف نصیبم فقط آه است...

 

 

و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی....

 

[ شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, ] [ 23:1 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


بی تو

گیرم که باران هم آمد...

همه چیز را هم شست...

هوا هم عالی شد...

فایده اش برای من چیست؟؟؟

هوای دل من "بی تو" پـــس است...

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:, ] [ 22:9 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


حرف دل

بچـــه کـــه بـــاشــی

از "نقـــاشی" هایــت

هــم میــتواننـــد

بــه روحیــاتــ و درونیـــاتــت پی ببرنــد...

بــزرگ کــه میشــوی

از "حــرفهــایـت" هــم نمیفهمنــد

تــوی دلـت چـه خبـــــر اســت !

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:, ] [ 22:3 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


1.انتظار

وقتی خداوند از پشت سر دستهایش را

روی چشمانم گذاشت...

از لای انگشتانش

آنقدر محو دیدن دنیا شدم

که فراموش کردم

منتظر است نامش را صدا کنم....

 

[ جمعه 24 بهمن 1393برچسب:, ] [ 21:59 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


خسته ام...

دوباره سیب بچین حوا !!

من خسته ام ...

بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند !

 

[ سه شنبه 21 بهمن 1393برچسب:, ] [ 12:3 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


واقعیت

بعضی وقتا ما آدما یه الماسی رو تو دستمون داریم...

چشممون به یه گردو میفته

که رو زمین داره تو سراشیبی میچرخه و پایین میره...

دنبال گردو میدویم...

انقدر تند دنبال گردو میدویم

که حواسمون از الماس توی دستمون پرت میشه..

وسطای راه خودمونو پرت میکنیم رو گردو

و بالاخره میگیریمش...

الماس از دستمون پرت میشه و میره ته یه چاه عمیق...

گردو رو میشکنیم و میبینیم پوچ و گندیدست...

ما میمونیم و پوست گردوی گندیده و یه دهن باز و یه دنیا حسرت...

قدر الماسی رو که توی دستت داری بدون،

و نذار یه گردو حواست رو پرت کنه...

این واقعیت زندگی ماست...

 

[ یک شنبه 19 بهمن 1393برچسب:, ] [ 11:49 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


خواهش

توضیح نمیخواهد !

تمام خواهش من از تو

یک جمله ی کوتاه است:

دلی که به تو سپرده ام

به غم مسپار . . .

 

[ یک شنبه 19 بهمن 1393برچسب:, ] [ 11:44 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]


خیال تو

کاش میدانستی که

حتی "خیال تو"

می ارزد به

"داشتن خیلی ها"....!!

[ شنبه 18 بهمن 1393برچسب:, ] [ 13:4 ] [ Μ♥ΝΛ ] [ ]