دیوانه ی روزهایی هستم

که مهربان میشوی

حتی اگر ندانم چرا...

خدایا نترس !!

دستت را به من بده

بیا پایین!

اینجا آنقدرها هم وحشتناک نیست...

اگر هم باشد

" خود کرده را تدبیر نیست!! "

اینجا نمیتوان ب کسی نزدیک شد!

آدمها از دور دوست داشتنی تر هستند...

همه میگن عشق یعنی دوست داشتن

اما من میگویم:

عشق یعنی یکی مثل " تو " داشتن!!

شاید خدا هم روزی عاشق شود!!!

دوست دارم به عشقش نرسد!

حالش دیدن دارد...

هنوز هم مثل سابق " مهربانم "

اما دیگر کسی صدایم نمیکند " مهربانم " ...!

بدترین چیز در زندگی

این نیست که سرانجام

تنها میشوید،

بلکه آن است که

سرانجام گرفتار آدمهایی شوید

که باعث شوند احساس تنهایی کنید.

یک زن قوی

کسی است که عمیق احساس میکند

و استوار عشق میورزد.

اشک هایش به فراوانی خنده هایش

جاری میشود...

یک زن قوی

هم لطیف است هم محکم

هم اهل عمل هم معنویت...

یک زن قوی

در ماهیت خود

هدیه ای است به جهان...

عشق فقط یافتن شریکی خوب نیست،

باید خودتان شریک خوبی باشید.

* * * * * * * * * * * * * * *

آدمهای دور و بر خود را نمیتوانید تغییر دهید،

اما آدمهایی که انتخاب میکنید دورو برتان باشند را چرا.

هرگز نگذارید

تنهایی شما را به آغوش کسی بسپارد

که میدانید به او تعلق ندارید.

* * * * * * * * * * * * * *

بیاموزید زندگی خصوصیتان را خصوصی نگه دارید

در غیر این صورت

دیگران زندگی شما را وسیله سرگرمی خود خواهند کرد.

* * * * * * * * * * * * * *

حتی خوب ترین آدمها هم صبرشان حدی دارد...

* * * * * * * * * * * * * *

وقتی احساس میکنید دیگر نمیتوانید جلوتر بروید

بدانید قدرتی که شما را تا به اینجا رسانده

تا انتهای راه نیز خواهد برد.

* * * * * * * * * * * * * *

نگذارید کسی که از رویاهایش دست کشیده

شما را هم از رویاهایتان منصرف کند.

فراموش شدنی نیستی،

مانند ماه !

که با هیچ دستمالی

از شیشه ی پنجره پاک نمیشود !

بیخیال عطرهای گران قیمت

آدم ها باید مثل " تو "

بوی معرفت بدهند....

خوبی رفیق...؟

گاهی همین یک جمله

با تمام تکراری بودنش غوغا میکند...

یادت را از من نگیر،

بگذار من هم مثل سهراب بگویم:

" مهربانی کم نیست "

یا کسی را به ما نده ...

یا اگر می دهی،دیگر از ما نگیر

آدم ها هم هدیه را پس نمی گیرند

تو که دیگر خدایی...!

رفت...

به سلامت،من خدا نیستم که بگویم"صدبار اگر توبه شکستی باز آی"

آنکه رفت به حرمت آنچه که با خودش برد حق بازگشت ندارد.

رفتنش مردانه نبود،لااقل مرد باشو برنگرد.

خط کشیدن بر من پایان من نیست.

آغاز بی لیاقتی اوست...

امروز هم با "بی تو" بودن گذشت...

خوش به حال "یادم" که همیشه با توست...

هیچ وقت اگه تو رو با کسه دیگه ببینم حسودی نمیکنم،

آخه بابام یادم داده اسباب بازی هامو بدم به بدبخت بیچاره ها...

گفت دانایی که گرگ خیره سر

هست پنهان در نهاد این بشر

هر که با گرگش مدارا میکند

خلق و خوی گرگ پیدا میکند

هر که گرگش را دراندازد به خاک

رفته رفته میشود انسان پاک

زور و بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

تا توانی جان گرگت را بگیر

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر...

دختره و پسره تنها تو خونه بودن...

پسره به دختره گفت دوسمداری؟

دختره گفت آره

پسره گفت ثابت کن.

دختره تک تک لباساشو در آورد...

دختره به پسره گفت تو چی دوسمداری؟

پسره گفت آره

دختره گفت ثابت کن.

پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش....

    "سلامتی همه پسرای با معرفت"

حکم اعدام بود...

اعدامی لحظه ای مکث کرد و بوسه ای به طناب دار زد!!

دادستان گفت:

                    صبر کنید،زندانی این چه کاریست!؟؟

زندانی خنده ای کرد و گفت:

                                به سلامتی طناب که نمیذاره زمین بیفتم...

                                ولی آدما!!بدجور زمینم زدن...!!؟

گاهی دلم برای زمانی که نمیشناختم تنگ می شود...

آسوده و یکرنگ...

بیخیاله بیخیال

حالا تو تمام خیالم هستی و بیخیال...

باران بند آمد

ولی...

نبودن تو همچنان می بارد.

باران بند آمد

ولی...

دوست داشتن تو بند نمی آید.

خدایا...!

عزیزی که این مکتوب را میخواند

بر بال آرزوهایش پرواز ده،

اورا در همه لحضات دریاب،

مبادا خسته شود،

بیمار شود،

و یا غم ببیند...

دلش را سرشار از شادی کن

و آنچه را به بهترین بندگانت عطا میکنی به او عطا کن...

" آمین "

پیش از من و تو بسیار بودند

و نقش بستند دیوار زندگی را

زین گونه یادگارا !

این نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند،

تا در زمانه باقیست آواز باد و باران!

گذشتم از گذشته ام ...

از تمام خاطرات تلخ و شیرینش

از همه چیز گذشتم ...

اما از تو نخواهم گذشت ... تویی که در گذشته ام گم شدی ...

تویی که حال مرا ساختی و تویی که آینده ام را می سازی ...

از تو نخواهم گذشت!!!...

انتظارش انتظارم سیر کرد

آنکه می خواهد بیاید دیر کرد

تا به کی در انتظارش دیده بر در دوختن

آمدن

رفتن

ندیدن

سوختن

ای که دستت می رسد بر زلف یار

در حضورش نام ما را هم بیار

گاهی گمان نمیکنی و میشود

گاهی نمیشود که نمیشود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی ناگفته قرعه به نام تو میشود

گاهی گدائی و بخت با تو نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود

دیگران رو ببخش!

نه به این دلیل که لایق بخشیدن اند.

به این دلیل که تو لایق آرامشی!...

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت؟

تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت

تا به کی با ضربه های درد باید رام شد

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد

بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار

خسته از این زندگی با غصه های بی شمار...